جدول جو
جدول جو

معنی خیال پختن - جستجوی لغت در جدول جو

خیال پختن
(بَ / بِ دَ)
طمع و توقع داشتن. (ناظم الاطباء) ، اندیشه های بیجا و بی فایده در ذهن خطور دادن. خیالهای بیجا در ذهن آوردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ / بِ زَ دَ)
خیال پروریدن. خیال پختن. اندیشه و توهم کردن. خیال کردن
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِضَ / ضِ اَ تَ)
تصور کردن. پنداشتن. توهم کردن. (ناظم الاطباء). خیال کردن. اندیشیدن. تخیل. (یادداشت مؤلف). حصول تصور و پندار: حصیری را خیال بست چنانکه مستان را بندد که... فرود نیامد. (تاریخ بیهقی). ملوک را خیالها بندد و کس به اعتقاد و به دل ایشان چنانکه باید راه نیابد و احوال ایشان را درنیابد. (تاریخ بیهقی). عجب دارم از آن قوم که ایشان خیال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بیت چیزی در راه است. (تذکره الاولیاء عطار).
ای که گشتی تو پای بند عیال
دگر آسودگی مبند خیال.
سعدی (گلستان).
هر آنکه تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت
دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست.
سعدی (گلستان).
با شیر پنجه کردن روبه نه عقل بود
باطل خیال بست و خلاف آمدش گمان.
سعدی.
خیال بسته و بر باد عمر تکیه زده
به پنجروز که در عیش و در تماشایی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(بِ سِ پُ دَ)
نیک نپختن طعام را. دهنقه. تلهوج (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خیال بستن
تصویر خیال بستن
خیال کردن توهم کردن
فرهنگ لغت هوشیار